مادرانه هایم از کودکانه هایت...
کودک نه ماهه ی من... باورش سخته که به همین سرعت دویست و هفتاد و پنج روز از همراه شدنت با ما گذشت. الهی که همیشه تنت سالم و لبت خندون باشه فرشته ی پاکم از این روزهات بگم، روزهای طلایی بی تکرار، خیلی وروجک و شیطونی همینکه چشات رو باز میکنی چهار دست و پا میری سراغ کمد اسباب بازیا نه واسه اینکه اسباب بازی برداری!!! برای اینکه در کمدها و کشوها رو باز کنی و وسیله های توش رو بریزی بیرون حالا بیشتر از قبل حضورت تو خونه حس میشه اونم به لطف انواع و اقسام صداهایی که از خودت در میاری از جیغ های بنفش تا هجاهایی نزدیک به کلمه عاااااشق جیغ زدناتم خصوصا وقتی داداشی رو بغل میکنیم و تو با جیغ ازمون میخوای بزاریمش زمین و تو رو بغل کنی...